۹/۱۰/۱۳۸۷

بی‌اعتمادی

به گمانم بدترین آفتی كه می‌تواند به جان ملتی بیافتد و دودمان‌شان را بر باد دهد، همانا بی‌اعتمادی است. سرنخ بسیاری از معضلات را كه می‌گیری، می‌رسی به این جو بی‌اعتمادی كه نمی‌دانم از چه زمانی به وجود آمده كه چنین ریشه‌دار به نظر می‌رسد. شاید این همه از بدبینی من باشد ولی اغلب آدم‌ها را پشت نقابشان در كار پاییدن یكدیگر می‌بینم. چه بسیار كه حرف‌ها پس از فیلتر شدنی چند باره در نهانگاه دل مانده‌اند و مجال بروزی نیافته‌اند. این همه كلمه "دشمن" كه راه‌ به راه و روزی صد بار به گوشمان می‌خورد، انگار كه یك جورهایی در لایه‌های پنهان جامعه‌مان جا گرفته‌است. دشمن كجا است؟ كیست؟ هر كسی می‌تواند باشد و همین است كه آدم را محتاط می‌كند. خیرخواهی‌ها و فداكاری‌ها و جان‌فشانی‌ها را دیگر در كتاب و فیلم است كه می‌توان سراغ گرفت و چه شتابی دارند این آدم‌ها در بستن بارشان! به كدام مقصد است كه این بار سنگین حمل می‌شود؟
با این همه به نظرم می‌رسد كه شاید بهترین زمان است برای اینكه كمی از پیله خود به ‌در آیم و سركی به بیرون بكشم. شاید هم چون آب از سر گذشته است و روزگار بدتر از این كمی دور از ذهن به نظر می‌رسد. شاید هم ناامیدانه می‌خواهم به خودم ثابت كنم كه پُر دور رفته‌ام و دید بدبینانه‌ام توهمی بیش نیست. چقدر دلم می‌خواهد كه این طور باشد. زندگی واقعی یك جایی آن دورترها سوسو می‌زند و من راه رسیدن به آن را نمی‌دانم ولی شوری هست در وجودم، كه نمی‌گذارد ناامیدی به كل جا خوش كند.


۹/۰۵/۱۳۸۷

شعری از پابلو نرودا

«به آرامي آغاز به مردن مي‌كني اگر
اگر سفر نكني،
اگر چيزي نخواني،
اگر به اصوات زندگي گوش ندهي،
اگر از خودت قدرداني نكني
به آرامي آغاز به مردن مي‌كني
زماني كه خودباوري را در خودت بكشي،
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند
به آرامي آغاز به مردن مي‌كني
اگر برده عادات خود شوي،
اگر هميشه از يك راه تكراري بروي ...
اگر روزمرگي را تغيير ندهي
اگر رنگهاي متفاوت به تن نكني،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكني
به آرامي آغاز به مردن مي كني
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايي كه چشمانت را به درخشش وا مي‌دارند
و ضربان قلبت را تندترمي كنند،
دوري كني...
به آرامي آغاز به مردن مي كني
اگر هنگاميكه با شغلت، يا عشقت شاد نيستي،
آنرا عوض نكني
اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نكني
اگر وراي روياها نروي،
اگر به خودت اجازه ندهي
كه حداقل يكبار در تمام زندگيت
وراي مصلحت انديشي بروي .
امروز زندگي را آغاز كن!
امروز كاري بكن!
امروز مخاطره كن !
نگذار كه به آرامي بميري...
شادي را فراموش نكن.»