مطلبي كه خيلي از مواقع ذهنم را به خود مشغول ميدارد، اين مسئله است كه آيا لزوماً چگونگي رفتارم بايد منطبق بر اصول دستساز خودم باشد يا اين كه گهگاهي تخطي از آن مجاز است؟ اتفاقي كه به طور طبيعي و بدون كنترل خودم رخ ميدهد، اغلب بر اساس همان معيارهايي است كه براي دست يافتن به آن كم تلاش نكردهام. اما قدر مسلم اين است كه اينگونه رفتارها چندان با اصول مردمداري منطبق نيست!
و اين بار سعيام بر اين است كه تلاشم در جهت پنهان كردن مكنونات قلبيم نسبت به آدمها باشد. اگر مجالي براي توضيح و يا بحث بر سر مسائل بود و يا اگر اميد بهبودي در اثر مطرح كردن بعضي مسائل وجود ميداشت، خود را مجاز به اينكار نميدانستم. ولي واقعيت اين است كه كمتر كسي نسبت به اين جور مباحث از خود علاقه نشان ميدهد. و نتيجه اينكه اگر من بر فرض، گمان نادرستي نسبت به كسي داشته باشم لاجرم بر همان گمان نادرست خود باقي خواهم ماند.
يك مشكل عمده در مطرح نكردن اين گفتگوها اين است كه ما اغلب پرسش در باب دلايل رفتارهايمان را با سرزنش شدن بابت آن رفتار اشتباه ميگيريم و به تبع واكنش ما واكنشي دفاعي خواهد بود. اين جاست كه انرژي بيپاياني كه صرف رفع اين سوتفاهم ميشود بحث را به بيراهه ميكشاند و به آنجا ميرسي كه ديگر از خير اين موشكافيها در گذري.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر