دريايي
به تو نگاه ميكنم و خورشيد بزرگ ميشود
و روزمان را به زودي فرا ميگيرد
بيدار شو با قلب و رنگ در سرت
براي زدودن بدشگونيهاي شب
به تو نگاه ميكنم همه چيز عريان است
در بيرون قايقها در آب كمعمقند
همه چيز را با واژههاي اندك بايد گفت
دريا بدون عشق سرد است
جهان چنين آغاز ميشود
موجها گهواره آسمان را ميجنبانند
تو در ملافههايت ميجنبي
و خواب را به سوي خود ميكشي
بيدار شو تا در پيات بيايم
تني دارم كه منتظر است تو را دنبال كند
از درهاي سپيدهدم تا درهاي تاريكي
تني براي گذراندن عمري به دوست داشتن تو
قلبي براي خواب ديدن بيرون از خواب تو.
«پل الوار شاعر فرانسوي»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر