پیش از این نیز بارها گفتهبودم، گهگاه دچار حالاتی میشوم که حساسیت و ریزبینی معمولم را نسبت به مسائل پیرامونم دوچندان میکند. خود را و آدمهای اطرافم را سخت برهنه و بینقاب میبینم. آنچه میبینم چون بار سنگینی خارج از توان بر دوشم سنگینی میکند. در چنین مواقعی است که عمیقا انزوای چند سالهام را درک و تایید میکنم. تلاشم را برای دوریجستن از آدمها و فرار از هر موقعیتی که مرا ناگزیر از ارتباط نزدیکتری با ایشان گرداند.
واقعیت این است که من آدم ضعیفی هستم. شجاعت و شهامت رویارویی با دیگران را بدانگونه که حقیقتا هستند، ندارم. برای ارتباط برقرار کردن با دیگران اغلب ناچارم که آنان را به صفاتی که فاقد آن هستند، بیارایم و این همه با نیاز کشندهام به صداقت و بیپیرایگی در تناقض است.
از این که در این دوران عیوب و ناهنجاریها چنین آشکار در نظرم جلوه میکنند و تا مدتی جنبههای مثبت را از دید سختگیرم، پنهان میکنند، از خودم ناراضی و ناخشنودم. میدانم که اگر امکان آن وجود داشت که به طور کامل از دیدن همهگونه آدمیزادی محروم بمانم، زیاد دوام نمیآوردم و بعد از کوتاه زمانی به دو به میان آنها باز میگشتم. پس چرا یاد نمیگیرم که با کمی سهولت و آسانگیری گذران کنم؟ میدانم که یک دلیل عمده عدم اعتماد به نفس خودم نیز به همین مسئله برمیگردد. چون به خود نیز نمیبخشم و اغلب اوقات به خود نیز سختتر میگیرم. عجالتا باید بگذارم این بحران نیز بگذرد.
۳ نظر:
سلام.
مبارکه قالب جدید!
امان از این آدمها...
شاعر میگه دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد!!!!
تبریک قالب نو و زیبا. و یاداشتی که از سر درد نوشتهای، درک میکنم. موفق باشی.
چه عجب....!
از اين طرفا....
از اون طرفا هم بياي بد نيست...
من امسال عيد گرفتار بنايي هستم اميدوارم تو عيد بهتري در پيش داشته باشي....
كسي قرار نيست سرت خراب شه؟
ارسال یک نظر