بر هر آنچه که در مواقع معمول سرسری از آن میگذرم، چنگ میاندازم. به دنبال کلامی رهگشا و استعارهای غریب میگردم که پاسخی باشد بر تشویش چند وقتهام. آنقدر به مرگ میاندیشم که گویی میخواهم نبودنم را زندگی کنم. نیک میدانم بخش اعظم این هراس از وقوف به آن است که هدر دادهام، هر آنچه که داشته و نداشتهام. به گمانم آنقدر در این نقش فرو رفتم که امروز پس از مدتها بختک به سراغم آمد. متفاوتتر از همیشه و با یقین به آنکه غریبهای در منزل است که قصد آزار دارد. تلاش توانفرسایم را برای غلبه به آن آغاز کردم. صدای همهمهای را میشنیدم که چون موج دریا بالا و پائین میشد. در همان احوالات نگران بودم که مبادا دست و پا زدنم را دیدهباشد و زودتر به سراغم بیاید. خسته و بیجان بر آن فائق شدم. چه بود این؟
آیا لحظات پیش از مرگ نیز چنین است، با این تفاوت که در برابر آن تسلیم محض خواهمبود و سرانجام او بر من فائق خواهدشد؟
بدان میاندیشم که اگر زمان رفتن را میدانستم چه تغییری در زندگیم میدادم. از آنچه باقی ماندهبود، کام میگرفتم و یا از وحشت نزدیکی آن زودتر از زود جان به جان آفرین تسلیم میکردم؟
۸ نظر:
سلام ... حالا چه عجله ايه ؟ ببينم اون دنيا با كسي قرار داري ؟ .. حالا تا زنده اي زندگي ات رو بكن بعد از مردن بسلامتي تا قيامت وقت آزاد داري در اين مورد فكر كني ! ...ميگن حضرت اجل واسه هر كسي به شكلي ظاهر ميشه .. حالا خوبه تو فرصت دست و پا زدن داري حالا اگه من بختك برگشته اگه عزرائيل به شكل يكي از اين پير زنهايي كه رفتند اون دنيا واسم ظاهر بشه و موقع مرگ بشينه روي سينه ام ديگه فرصت نفس كشيدنم ندارم چه برسه به دست و پا زدن !! ... بهر حال نگران نباش همه بزرگان تاريخ يك روزي ميرن انشتين رفت .. اديسون رفت ... پاستور رفت ... منم چند روزه حالم خوب نيست ! .... رضا !
از یکی شنیدم که اگه دماغ بختک رو بگیری جای گنج و طلا بهت نشون میده! اگه بختکی که به سراغت میاد رشتی باشه که عالیه! مشکلی توی گرفتن دماغش نخواهی داشت! سهمیه ی مشاوره ما رو هم کنار بزار
;)
تو رو خدا تو دیگه از مرگ نگو....
:((
این دوست شما درست گفتن که در گرفتن دماغ بختک رشتی مشکلی نخواهی داشت، کما اینکه همراه زندگیت نیز رشتی است، شانس آوردی همسرت آذری نیست، وگرنه معلوم نبود چه حجمی از جوک و SMSهای مبتذل و حرفهای نسنجیده نصیبت میشد. خدا به دادت برسه!
فقط خسته شده ای به گمانم. شاید از کلنجارهای هر روزه. با این حساب بیهوده به دنبال چیزی می گردی بسان معجزه. همه چیز از قبل آماده است در تو. گاه منتظر نیم نگاه تو حتی. فکر می کنی شعار است؟ نیست. باورش کن. چرا که دوست ندارم تو را اینگونه ببینم
افشین
به مریم
نمیدانم چه بگویم! انتظارم بیش از این بود دوست من... فرق است بین "با هم بخندیم" و " به آنها بخندیم". نمیخواهم فکر کنم عمدی در کار است. پس خودت به من بگو چرا.
نوشین و فرید عزیز
به هیچ وجه قصد مسخره کردن را نداشته و ندارم. اینکه "دماغ بختک را بگیری جای گنج را نشانت میدهد" باوری است در میان عامه. اینکه رشتی ها و بختیاری ها و یونانی ها و دیگران دماغ بزرگی دارند و مشخصه ی آنهاست را همه میدانند. من و خانواده ام هم دماغ های بزرگی داریم. فکر نمیکردم یک شوخی ، برای اینکه از این حال و هوا در بیاییم اینقدر برایتان گران تمام شود!
متأسفم از اینکه ناخواسته باعث رنجش همسر گرامی شما شدم....
جواب این نظر مظفرانه را در وبلاگم خواهم داد و از نوشین عزیز عذر میخواهم که کامنت وبلاگ کوچکش، دست مایه حرفهایی از این دست شده است!
افشین عزیزم
راست میگویی.شاید از خستگی است. خستگی بابت فکرهای احمقانهای که آن اندک مفهوم زندگی را که در اینجا باقی مانده برایم تیره و تار میکند. بیتابانه منتظر پیوستن به تو هستیم.
به امید دیدار
ارسال یک نظر