۱۱/۱۱/۱۳۸۱

به تمام اين مردمي مي انديشم كه سراسر روز را به تلاش براي اغفال همديگر ،دروغ گفتن ،نارو زدن ،حرص و.............مي گذرانند و شبها در اين چهارديواريها ي ساكت و مرموز آرام مي گيرند و گاه به هنگام خواب چقدر به نظر بي گناه و معصوم مي آيند. گاهي حس مي كنم علي رغم تمام اين ها ،همه آنها را با محبتي گرم دوست دارم .من هنوز هم شايد به طور خرافي به معجزه محبت ايمان دارم .فكر مي كنم ،تنها زماني مي توانم تاثير مثبتي بر كسي اعمال كنم كه بتوانم با محبتي واقعي دوستش بدارم .شايد همين احساس است كه كمكم مي كند براحتي از بعضي چيزها ، چشم پوشي كنم.

هیچ نظری موجود نیست: