۱۰/۱۶/۱۳۸۱

زماني تبا دلات عاطفي بين نگاهها برايم خيلي ارزش داشت نه اينكه الان اين ارزش را نداشته باشد ،ولي هر چه مي گذرد اين مسئله برايم بيشتر روشن مي شود كه اغلب احساس در اين جور موارد ره به خطا مي برد . و به ندرت آن هم حسي كه تصور مي كنيم در سكوت اتفاق مي افتد ، خصوصا در جوامعي مانند جوامع ما كه اغلب به فرو خوردن احساسات و هيجانات خود عادت داريم ، زيرا ابراز احساساتمان غالبا با عرف و حيا و هزار مسئله ديگر تداخل پيدا مي كند . بهمين دليل است كه كمتر هم مي توانيم با خود روراست باشيم و صادقانه افكارمان را بيان كنيم . خيلي چيزها در وجودم هست كه بايد در درجه اول براي خودم روشن شود . تازه مي فهمم اين روراستي و صداقت در برخورد با خود چنذان كار ساده اي هم نيست .

هیچ نظری موجود نیست: