۴/۱۳/۱۳۸۶

خاطره

حتم دارم برای خیلی از شماها هم پیش آمده که خاطره‌هایی از زمان کودکیتان بارها و بارها بر افکارتان سایه افکند و چه بسا مهمان خوابهایتان شود. از آخرین سالی که در آبادان بودیم، خاطره‌ای دارم که هر بار به یادش می‌افتم، طعم گسش را حی و حاضر احساس می‌کنم. یادم می‌آید که آن زمان همواره در کیف کوچکی بشقاب و قاشق به همراه داشتیم که به گمانم نشان آن است که بساط خورد و خوراکمان در مدرسه همواره روبراه بوده‌است. یادم می‌آید کیف پارچه‌ای بشقاب من قرمزرنگ بود که نامم با رنگ زرد و با سلیقه تمام بر روی آن گلدوزی شده‌بود.
نمی‌دانم چه شیطانی در جلدم رفته‌بود که مرا واداشت شوخی ناجوانمرادانه‌ای با همکلاسیم بکنم. ماجرا این است که من به خیال این‌که شوخی خوشمزه‌ای است، درست موقعی که دوستم قصد نشستن داشت، صندلی را از زیرش کشیدم و بنده‌خدا با صدای مهیبی پخش زمین شد که بعد معلوم شد بخشی از صدا مربوط به شکسته‌شدن بشقابش بوده‌است! نمی‌دانم من متوجه کیف کوچکش که روی شانه‌هایش انداخته بود، شده‌بودم یا خیر.
تنها یادم می‌آید که مبهوت و وحشت‌زده به چهره گریان و دردناکش نگاه‌می‌کردم و اولین عکس‌العملی که انجام دادم این بود که با سرعت هر چه تمامتر خودم را به کلاسی که مادرم در آن درس می‌داد، رساندم و در آن‌جا پناهنده‌شدم. حتم دارم که عذرخواهی در کار نبود. نه این که شرمنده‌نباشم. به گمانم جرات این کار را نداشتم. مدام چهره عصبانی همکلاسیم جلو چشمم بود و احساس گناه رهایم نمی‌کرد. نمی‌دانم او چه تصوری از من در ذهن خود نگه‌داشت. شاید دختر لوس و بی‌ادب خانم معلم!
ای کاش پیدایش می‌کردم و می‌گفتم که چقدر متاسفم. شاید طعم تلخ این خاطره از میان برود. نامش" آرش" بود.
برای رفع وجدان‌درد به یک عدد آرش بشقاب شکسته نیازمندیم.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

واي هول كردم! آخه بعد از چند وقت بالاخره اين باكس كامنت باز شد! ولي...حالا ديگه يادم نمياد اون موقع چي ميخواستم بگم.

Ahha: let the little girl free, she has to act like a kid, play like a kid, and do little kids' naughty things. She is to experience bad things and good things to turn into this kind lady that you are now :)

Afshin گفت...

خیلی جالب بود. همچین کیسه ای را من هم کم و بیش به یاد آوردم. کلی خندیدم در دل. بی نظیر تعریف کردی و مخصوصا صحنه ای که به کلاس مامان پناه بردی بودی از خنده روده برم کرد

ناشناس گفت...

شما لطف داريد! عگس ها رو هم از جاهاي مختلث پيدا مي كنم. ولي بيشتر اينجا: deviantart.com

ناشناس گفت...

!!!!يه چيزايي داره يادم مي ياد

ناشناس گفت...

شنيده بوديم برخي موجودات ذي حيات به خواب زمستاني فرو روند ولي خواب تابستاني ديگر طنز آشكاري است . به يك عدد علفزار كه به سرعت آپديت شود و بطور منظم و هرهفته يكبار اين كار را تكرار كند به شدت نيازمنديم . با احترام .

ناشناس گفت...

خاطره های خطرآفرین همیشه در مخیله آدمی باقی می ماند. در نوشتنشان کوتاهی نکنید که فراموشیشان دردآور است. کامیاب و تندرست باشید
http://ahleabadan.blogfa.com/