۱۰/۰۷/۱۳۸۱

در اين دو، سه ساله اخير بيشتر از هر كار ديگري ،وقتم را صرف پي بردن به درونيات آدمها كردم .هر چند به نتايج غم انگيزي رسيدم ولي به گمانم واقعا برايم لازم بود .در اين گذار من با خودم بود كه رودررو مي شدم ،.با تمام ضعفها و ناخالصيهايي كه در وجودم پنهان است . زمان زيادي را در پناه حمايتها و تعريفهاي ديگران گذرانده بودم و بيرون آمدن از اين وضعيت و رويارويي با واقعيتها كار چندان آساني نبود . در يافتم كه اغلب موارد من به خاطر خصوصياتي تا ئيد شده ام كه خود، آنها را از جمله ضعفها يم به حساب مي آورم ! و بد تر از آن، اينكه من هيچگاه براي برطرف كردن اين سوء تفاهم ها كاري نكردم .در پناه ديگران بودن صد البته سخت وسوسه انگيز و آسان مي نمايد ولي آگاهي بر اين واقعيت كه اين وضع ديري نمي پايد و سر آخر با آنچه نا هنجاري و نا هماهنگي كه در وجودم است، تنها مي مانم ، مرا وا مي دارد كه از تلاش باز نمانم .
.

هیچ نظری موجود نیست: