۱۰/۲۴/۱۳۸۱

سعي مي كنم در حدود امكاناتم از زندگي لذت ببرم ولي مدام ذهنم در پي لذتهايي است كه بسيار دورند و بعضا رسيدن به آنها محال به نظر مي رسد.
مدام به خودم مي گويم كه برم فلان كار و يا فلان هنر را بياموزم ولي اين تصميم ها در مرحله فكر متوقف مانده ، عملي نمي شوند و من در يك حالت كسالت و رخوت خودم را وا مي دهم .امشب بعد از مدتها (يك سال و نيم !)رفته بودم سراغ اين گيتاره كه مثلا حال و هوايي تازه كنم ولي ديدم خيلي از آهنگهاي مورد علاقه ام را هم فرامو ش كرده ام ! بدتر حالم گرفته شد!ا‎

هیچ نظری موجود نیست: