۱۰/۲۶/۱۳۸۱

رخوت مطبوعي مرا فرا گرفته .دوست دارم ساعتها در اين حال بمانم .در گذر ثانيه هايي كه تنبلانه يكي پس از ديگري در مي رسند . اينجور مواقع خاطرات لذت بخشي از دوران كودكي برايم زنده مي شود .در يك بعدازظهر گرم تابستاني ،در آن خانه قديمي و زيبا در كنار زنان فاميل كه با يكديگر به پرچانگي مشغولند ،لميده ام و مي گذارم تا همهمه گنگ اصواتشان مرا در بر بگيرد. هيچ دغدغه پي گيري حرفهايشان را ندارم. همين قدر كه پيوستگيشان گسسته نگردد، كافيست........ه

هیچ نظری موجود نیست: