۲/۲۴/۱۳۸۲

امروز به طور ناخواسته مو جبات رنجش چند نفر را فراهم آوردم. البته چندان هم ناخواسته نبود و هر چه فكر مي‌كنم بي جا و ناحق هم نبود ولي با همه اين احوال هر چه مي‌كنم وجدانم راحت نمي‌شود!
من خودم البته چندان آدم منظم و مرتبي نيستم. مثلا هيچوقت به موقع سر كار نمي‌روم و معمولا دير مي‌روم و زود بر‌مي‌گردم ولي وقتي رفتم ديگر كم‌كاري نمي‌كنم و سعي مي‌كنم آنچه را كه لازم است به تمامي انجام دهم. در زمان كار كردن هم بي‌نظمي، بي‌دقتي وكم‌كاري را تحمل نمي‌كنم. چيزي كه هست، به گمانم مي‌توانستم با لحن ملايمتري به اوضاع و احوال سر و سامان بدهم يا حداقل چند تا لبخند چاشني حرفهايم كنم ويا شايد…بگذريم.
مدتي است كه ذهنم كمي آشفته و مشغول است و به تناوب دچار اضطراب، ترديد، سرخوشي و … مي‌شوم. احساس مي‌كنم تا حدودي از تسلطم بر احساسات و عواطفم كاسته شده .و بعضا دست به كارهائي زده‌ام كه اطمينان چنداني به درست بودنشان نداشته‌ام. ولي چه باك! گاهي كمي از خط خارج شدن هم بد نيست و اين البته در صورتي است كه ديگران را درگير نكرده باشيم.
همكاري دارم كه آدم بسيار پرشور و شري است. رنج‌ها و شادي هايش به طرز گسترده‌اي بر روي محيط اطرافش تاثير مي‌گذارد. اگر غمگين است كوچكترين شادي و رضايتي را در اطراف خود تحمل نمي‌كند و اگر شاد باشد متوقع است كه همه ما علي رغم همه چيز دست افشان و پاي‌كوبان در شاديش سهيم شويم! و البته به هيچ نحو آدم بدخواه و مغرضي نيست .بيشتر بي‌ملاحظه و تا حدودي خودخواه است. امروز با تمام اين اوضاع آشفته‌اي كه داشتم ،ناچار شدم كمي جلو زياده‌رويهايش را بگيرم و البته پرواضح است كه هيچ كار موثري نتوانستم انجام بدهم.
من معمولا موقع انتقاد كردن دقت زيادي بر روي لحن كلام و انتخاب جمله‌ها مي‌كنم .يا حداقل سعي مي‌كنم كه اينگونه باشم. زيرا تصور مي‌كنم كه اگر منظورم كمي اينور و آنور فهميده شود به جاي تاثير مثبت و سازنده تنها يك دلخوري و رنجش به‌بار مي‌آورد كه هيچ كمكي هم به هيچكداممان نمي‌كند. و اين دقيقا همان اتفاقي بود كه امروز افتاد!

هیچ نظری موجود نیست: