۷/۲۸/۱۳۸۲

دلتنگي‌ها!

از همه شما دوستان خوبم كه به يادم بوديد ،ممنونم و شرمنده كه هنوز فرصتي براي نشستن و نوشتن دست نداده. مشغول جمع و جور كردن دنياي تنهائيهام هستم و انگار كه تمامي ندارد.
صداي تو مي‌آيد
در متن دلگير همين اوقات
از صبح و هر روز
معناي باران را از تو مي‌فهمم
حالا چه با شدت
خود را به خاطر من ميسپاري
و از ياد نمي‌روي هرگز
«يادم نيست مال كدوم بنده خدا بود!»

هیچ نظری موجود نیست: