۸/۰۷/۱۳۸۲

می ترسم...بعد از اين همه وقتی که با دقت خودم را دور نگه داشتم..انگار يکهو پرت شدم وسط ميدون... هميشه از توپ می ترسيدم...هميشه... از بچگی... ولی انگار نميشه... به خاطر تو هم که شده بايد بازی کنم... ولی... من هيچوقت بازيگر خوبی نبودم...هيچوقت... از بچگی...

7/8/82 رشت

هیچ نظری موجود نیست: