۱۱/۱۰/۱۳۸۲

هنوز من گاه‌گاه خودم را،
در يك آهنگ قديمي مي‌جويم.
در يك تصوير دوران كودكي،
يا در گلبرگهاي گل شقايقي كه پرپر مي‌شود،
در يك نامه‌ي بسيار كهنه،
و يا در حركات سگي كه بازي مي‌كند.
آه! و من بخودم اين‌قدر بيگانه هستم.
خدايا! قلب من اينقدر خونين است!
گاه‌گاه براي مدت درازي خودم را در دعاي دختران مي‌جويم.
در پرچم سرخي كه ميان كوچه‌ها به اهتزاز درمي‌آيد.
گاه‌گاه خودم را هنوز در روي يك كوه يا در ميان دريا مي‌جويم،
در يك جامه يا در يك رشته مو،
و من ديگر هيچ‌وقت خودم را پيدا نخواهم كرد.
«ياكب هارينگر»

هیچ نظری موجود نیست: