۱۰/۰۶/۱۳۸۵

اعتراف

بازی به اینجا هم رسیده و من هم سعی می کنم ادامه اش بدهم. هرچند من همواره در حال اعتراف کردن هستم اما حقیقتش رازهای مگوی من بدجوری مگو هستند! می گردم کم خطرترینشان را انتخاب کنم.
1.عاشق آشپزی هستم و اگر پروای قضاوت دیگران نبود، حتما تا بحال یک رستورانی، چیزی راه انداخته بودم.
2. اغلب یواشکی شکلاتهای مورد علاقه ام را تنها تنها می خورم و وقتی همراه از کار برمی گردد با تظاهر به رعایت عدل و انصاف تقسیم بر 2اش می کنم!
3.حافظه ام به طرز فجیعی در حال اضمحلال است .
4. مثل مرتیا اغلب متهم به بی معرفتی هستم . خودم هم معترفم و متاسف از این بابت. نمی دانم چطور می شود که خیلی از آدم هایی که به گمانم واقعا دوستشان دارم را می توانم برای مدتهای مدیدی از یاد ببرم!
5.هر وقت سئوالی از من می کنند با کلی توضیحهای اضافه جواب می دم . آن هم با یک لحن پوزش خواهانه! کلی از این بابت ناراحتم و مدام خودم را سرزنش می کنم.
بسه دیگه!
از وبلاگیون محترم به شرح زیر دعوت می کنم وارد گود شوند:
سکوت-آماریستیکس-آبادان روزی روزگاری- پژواک های خاموش و برادرزاده عزیزم:روی زمین قدم گذاشتیم
والسلام

هیچ نظری موجود نیست: