۱/۱۷/۱۳۸۶

زبان نگاه

به یاد 17فروردین82، ساعت 5 عصر!
نشود فاش کسی آن‌چه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من وتوست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش،ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت‌و‌گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه‌عقل
هر کجا نامه‌عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
ه. ا. سایه

۴ نظر:

ناشناس گفت...

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

ناشناس گفت...

مرحبا، قلم مؤثر و دلنشيني داريد.

ناشناس گفت...

سلام .... چه شعر زيبا و خلاف شرعي ! ببينم اين اشارات نظر يعني چي ؟ ... حالا يه گوشه اش رو بيا ببينيم چيه ؟ .... ولي شعرش خيلي گيرا بود منو كه گرفت مثل اون تركه كه آب خورده بود و دير فهميد و فكر كرد نجسي خورده ولي گرفته بودش .... رضا

ناشناس گفت...

خدا بگم چکارت کنه رضا! بالاخره تو آخرین ساعت‌های روز حسابی خندوندیم. بجنب تا عیدیت ملاخور نشده!