۲/۱۴/۱۳۸۶

عاشقانه

به خاطر رنجی که می‌بری و رنجی که بردم و به یاد صدای غمگین و عاشق زنی که واگویه می‌کرد:
من عاشق توام یعنی
حجمی که درد می‌کند، از سرم بزرگتر
است.
×××
وقتی دنیا در چشم پف کرده‌ی من گشاد می‌شود
از تو خیالی، سایه می‌زندش
تا آفتاب و رویا دست خالی‌اند
برق، تشعشع می‌کند از من
عتیقه‌ها، راه و رسم زندگی بلدند
مرکوب عشق از بلندای آبشار( در جای دیگر) سقوط می‌کند
تولد از غارش بیرون می‌آید و کوه به کوه پرت می‌شود
یک قاچ از خورشید مثل نعل گداخته، کف پایم می‌چسبد
جیغ تازه‌ای، انگار سیخی به تنش فرو کنند
هوا را رم می‌دهد.
تا هی بی‌شرف جیغ می‌زند
من فرصت دارم فقط، دنبالش بروم
وصد سال بعد، از انتظار تو برگردم
دستی از طبقه‌ی هفتم، روی خیابان پل می‌شود
اجنه‌ی رنگ به‌رنگ، پرهایشان را روی غبار می‌تکانند
پولک سبزی از پای یکی‌شان کنده ‌می‌شود
من عاشق توام یعنی
حجمی که درد می‌کند، از سرم بزرگتر
است.
فولاد قشنگ تر جوجه می‌شود
خانه‌های جوجه‌ای جیک جیک می‌کنند
(اما افرادی که روی جوجه‌ها خم می‌شوند
مدت‌ها فقط سر تکان می‌دهند و بی‌شرفی
می‌کنند)
من عاشق توام یعنی
هیچوقت، جز در خیال تو، من معنی
نمی‌دهم.
افتاده‌ام روی لبه‌ی کاغذ
یک نیمه‌ام آویزان، نیمه دیگرم به تو می‌ساید
وقتی بیدار شوی در چشم ‌های پف کرده
سایه خواهی‌زد از خیال، روی دنیا
من همه‌ی سعی‌ام را کرده‌ام
که در جهان بهتری، از خواب برخیزم.
حوصله‌ام سر رفته از نبودنت
( با بی‌خوابی و نور زرد هم بی‌رابطه نیست
و با فردا، که صداهای خود را دارد.)
حالا که خیالم را پس نمی‌دهی
چشمم را می‌بندم
و بدنبال تو محو می‌شوم.
عباس حبیبی بدرآبادی

۲ نظر:

فرید گفت...

در خیالی آبی، پرنده‌ای آواز شوریدگی می‌خواند. می‌شنوی؟

ناشناس گفت...

noonoo..........