۵/۲۴/۱۳۸۶

دلتنگی

این که احساس کنی کسی به تو اعتماد دارد و نگاهش به تو است که چگونه راه می‌جویی، کمکت می‌کند که دورتر و بهتر ببینی. در تمام این سالیانی که مردان بار تصمیم‌گیری‌ها را بر دوش کشیده‌اند ( کاری به این مسئله ندارم که دلخواه زنان بوده‌است یا خیر) ناگزیز از این می‌شده‌اند که دورتر و عمیق‌تر ببینند. ضرورتی بوده‌است برای ادامه حیاتشان. فمینیست‌ها بر من ببخشند، دارم احتمالات را بررسی می‌کنم. خدا می‌داند که تعداد زنانی که دورتر از حوزه شخصی زندگیشان را نمی‌بینند در زندگیم تا چه حد بیشتر بوده‌است.
ازدواج گویی یک نوع انتقال قدرت و بصیرت از پدر به شوهر بوده‌است. البته که سپردن بار مسئولیت به دیگران بسیار مقبول‌تر است! از این که می‌بینم زنانی هم که ادعای تفکر و روشن‌بینی دارند، باز چشمشان به دهان مرد است، دلم می‌گیرد. چرا رسیدن به یک تعادل و همفکری تا این حد سخت است؟ چرا یاد نمی‌گیریم چگونه باید با یکدیگر موضوع‌ها را حلاجی کرد و راه جست؟ چقدر راه مانده تا یک ارتباط منطقی، بالنده و شکوفا بین زنان و مردان این مرز و بوم پرگهر شکل بگیرد؟
تغییری که بوجود آمده‌است بیشتر در حد تساوی قدرت نان‌آوری است. می‌توانیم به خود ببالیم که کم و بیش سهمی از تامین مالی زندگی را به عهده گرفته‌ایم، ولی آیا این کافی است؟
در حق خودمان کوتاهی کرده‌ایم اگر به همین بسنده‌کنیم. ای کاش توانائیهایمان را برای روز مبادا ذخیره نمی‌کردیم!

۴ نظر:

ناشناس گفت...

به گمانم بیش از آن که مردان در نهاد خود دورنگرتر باشند، این زنان هستند (نه اغلب‌شان) که ناخواسته و یا خود خواسته این نقش تاریخی را در مردان می جویند. در دنیای خارج نمی‌دانم، اما در این مرز و بوم، صحبت از ارتباط منطقی که لازمه‌اش دوری از خودخواهی است که گلوی نازک عدالت که چه عرض کنم حتی تفاهم را نیز می‌فشارد، کمی دور از دسترس است. در درون مرزهای مدرن‌ترین جامعه فکری این جبر جغرافیایی نیز این که بتوانی جایی در سهم نان‌آوری داشته باشی، کمترین لطفی است که به یک انسان (زن) شده است تا تجربه اجتماعی خود را دریابد. اما این لطف نه از سر رعایت حق است بلکه زور اقتصاد لنگ خانواده است که چنین مجوزی صادر می‌کند. باید انسان بود تا در پی آن برابری آید.

ناشناس گفت...

سلام خانم نوشین.یه سوال برام پیش اومده و اونم اینه که شما همشهری ما آبادانی) هستید؟مثبت و منفی بودن( پاسخ شما هیچ اثری بر نحوهء قضاوت من در مورد وبلاگ زیبای شما نمیذاره ولی خوب....راستشو بخوای دوست دارم که صاحب این وب قشنگ یه آبادانی باشه.خوشحال میشم که به www.obodan.com بیای و جوابم رو بدید...بدرود

ناشناس گفت...

سلام.حرفهایی که اینجا زدین درست هستند اما مساله اینه که فکر می کنم اگر منظور شما خانواده باشه ...مردان هم به زنان تکیه دارند اگرچه ممکنه هیچوقت این رو اعتراف نکنند..و مساله ی دیگر در سپردن بار مسوولیت به مردان حتی از جانب زنان روشنفکر به مردان هم شاید بر
کرده به تاریخ چند هزارساله بشری ،این مساله مثل یک جبر تاریخی شده گویا و واقعا نمی دونم براش راه حلی هست یا نه..ضمن اینکه مساله سپردن بار مسوولیت به مردان رو من در صحبت هایی که با چند خانم مستقل خارجی داشتم ،هم دیدم..(یعنی در حالی که بسیار مستقل و ازاد بودند اما دوست داشتند بازهم به مردان تکیه داشته باشند)..ببخشید طولانی نوشتم..

ناشناس گفت...

سلام نوشين
من مجيد هستم
ما آدمها گاهي تو اين افكار هستيم كه به سرنوشت و تماميت خودمون و همنوعانمون حاكميم. در صورتي كه اين موضوع بنظرم من غلطه و بهترين برداشت از اين حرف رو كارگردان فيلمAI نشون داده
جايي كه نوع بشر از بين رفته و وقتي اون روبوت تقاضا مي كنه كه مادرش رو كلون كنن بهش مي گن ما مي تونيم اين كار رو بكنيم اما اونها فقط يه روز حضور دارن و بعد نا پديد ميشن. و ميگفت كه احتمالا به خاطر اينه كه زمان اونها سپري شده و ديگه نميشه اونها رو توي اين دنيا نگه داشت.
فكر كنم براي همين مطلبت بايد تو وبلاگم يه پست بنويسم كه تا آخر هفته اين كار رو مي كنم. اما وبلاگو عوض كردم كه نمي خوام كسي اسمم رو بدنه فقط مجيد اونجا كاربرد داره بجز چيز ديگه اي