فکر می کنم زندگی خیلی از ماها یک جور زندگی پیشساخته است. انگار همه چیز از قبل مهیا شده و فقط كافیه كه ما تو جای صحیحمان قرار بگیریم. نه هیجانی، نه تلاشی و نه هیچ چیز غیرمترقبهای...
با همین وضع میتوان تا ابد ادامه داد و شاید هم اتفاقهای خوبی در راه باشد ولی این كه خودت به استقبال تغییری بروی، آنرا خواستار باشی و برایش مقدمهچینی كنی، چیز دیگریاست. حس زندهبودن به آدم میدهد. مشكل است با وجود تمام محدودیتها و نقایصی كه در جامعه ما وجود دارد، برآورد كنی كه چه در چنته داری و تا كجا میتوانی پیش بروی ولی حتما به امتحانش میارزد. لازم است آدم ترسهایش را كنار بگذارد. ترس از مسئولیت، از دلبستگی و از سرخورده شدن و هزار چیز دیگر.
مدتی است به این مسئله فكر میكنم كه اگر علیرغم خواست و تلاشمان، به هزار دلیل رفتن از این جا میسر نشد، میخواهم با زندگیام چكار كنم. با یك نگاه مختصر به دور و اطراف به سادگی میتوان دریافت اینجا جایی نیست كه بشود تنها بر یك برنامه متمركز شد و نتیجه گرفت. باید حسابی جانسخت باشی و راههای مختلف را امتحان كنی.
خود من هنوز نمیدانم غیر از این درسی كه خواندهام و از آن نان میخورم، چه كار دیگری از من برمیآید. آیا استعداد معطل ماندهای دارم و اگر چیز خاصی در وجودم نیست، چگونه میتوانم با تلاش بیشتر زندگی بهتر و شادتری داشتهباشم. این افكار این روزها خیلی مشغولم كردهاست. امیدوارم به نتیجهای برسم.
۴ نظر:
سلام نوشین جان
خیلی لطف کردی که به من سرزدی
وبلاگ زیبایی دارید و خیلی خوب مینویسید امیدوارم که همیشه موفق باشید.
اون چیزی را که از من خواستید را هم برای شما میگذارم
سلام نوشین عزیز...
خوش به حالت که دراز می کشی و فیلم میبینی و دیوار و سقف رو نگاه می کنی... آرزوی من این روزا اینه که یه هفته ی تمام این کار ها رو انجام بدم. محیط اداره خیلی خسته کننده است خصوصأ حالا که داره ماه رمضان میاد...
استعداد؟؟؟ یادت رفته؟؟؟ آشپزی!!!
میتونی یه رستوران راه بندازی هم فاله هم تماشا... پول داره توش اساسی... مردم ما که جز خوردن تفریحی ندارن قول میدم سرت شلوغ میشه... گارسون یا ظرف شور هم خواستی خبرم کن!
می تونیم رستوران - کافی شاپ راه بندازیم اصلأ ! قهوه و بستنی و کیکش با من!
من به هیچ وجه شوخی نکردم!
نکنه طعم قهوه های منو از یاد بردی؟؟؟؟
موفق میشیم...
تو رستوران بزن ... ظرفاش با من!
ارسال یک نظر