۱۲/۰۵/۱۳۸۱

من در شب صحبت مي كنم
پيشانيم را به شيشه پنجره تكيه داده ام
يك كلمه ،كه مرا تسكين بدهد
چيزي كه من بتوانم به او متوسل شوم
در پريشاني اين ديوارهاي برهنه اي كه
در اطراف من حلقه زده اند
اگر تو نزد من بودي
اگر من مي توانستم ترا هم به همين ترتيب تسلي بدهم
با نفس هاي مرطوبم
با صدايم
كه هيج كس ديگري آن را حس نمي كند
به جز كساني كه مانند تو انتظار مي كشند
وپيشانيشان را به پنجره ابديت تكيه داده اند
گ.ف

هیچ نظری موجود نیست: