۵/۲۶/۱۳۸۲

براي مدتي نامعلوم از كار بيكار شدم!
البته من چون در مقطعي از زمان قرار گرفته‌ام كه تصميم به خوش‌بيني دارم و عزمم را جزم كرده‌ام كه مطلقا اجازه ندهم هيچ موضوع بي‌اهميتي عيشم را منقض گرداند، با لبخندي به پهناي صورت از اين خبر استقبال كردم! و با اشاره به جنبه‌هاي واقعا با‌نمك اين قضيه و تاثيرات از آن بانمك‌تر آن بر اوضاع و احوالاتم همه همكاران را به خنده واداشتم و تعجب كه چه روحيه‌اي!
به گمانم اين تقدير و سرنوشت هم با من بناي روكم‌كني گذاشته و تازگيها هر موقع كه من بخت‌برگشته ادعائي كرده‌ام و لافي زده‌ام ، دست به نقد مقدماتي فراهم كرده تا عملا نشان دهم كه چند مرده حلاجم!
البته يك جا هم من يك رودست درست و حسابي بهش زدم و آن موقعي بود كه ادعا كردم تا آخر خيال دارم تنها بمانم، چون آدمي كه من به دنبالش مي‌گردم يحتمل از مادر زاده نشده. هنوز جوهر ادعانومچه‌ام خشك نشده بود كه…!
شما هم ميتوانيد اين روش را امتحان كنيد. كسي چه ميداند، شايد نتيجه گرفتيد.ولي اگر نگرفتيد لطفا يقه من را نگيريد. اول يك آزمايش كوچولو بكنيد ببينيد اصولا با هاتون لج هست يا نه ، بعد…

هیچ نظری موجود نیست: