۱/۲۹/۱۳۸۶

نقاب

فهم این نکته که اغلب به واسطه نقاب‌هایی که برای خود برگزیده‌ایم، مورد پذیرش نزدیکانمان قرار می‌گیریم، غم‌انگیز و ناامید‌کننده‌است. در لحظات وادادگی روحی است که به آن‌چه در واقع هستیم، نزدیکتر می‌شویم. همان زمانی که نزدیکان دلسوز می‌پرسند" تو را چه‌شده؟" ، "حالت خوش نیست؟" که فی‌الواقع ترجمه‌اش می‌شود " چرا نقشت را خوب بازی نمی‌کنی؟" ، " پاشو تا تماشاچی‌ها هو نکردند تو را" .
برمی‌خیزی با خشمی و اندوهی در دل و ادامه می‌دهی نمایش زندگی را هم‌چنان صبور، مهربان و پذیرنده...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام آخ امان از اين نقابها ولي خودمونيم من فكر ميكنم تقصير خودمونه كه واسه خودمون خيلي چيزها رو تابو كرديم و به اسم آبرو داري چيزي رو هستيم يا ميخواهيم باشيم نشون نميديم مثل اون هموطن كه رفته بود استاديوم آزادي و وقتي وارد شده بود و به همه سلام كرد و خلاصه تو رو دربايستي با همه ي تماشاگران حاضر در استاديوم دست و رو بوسي كرد! . خب اينهمه نقاب هم من فكر ميكنم محصول تربيت و فرهنگ بومي ماست حالا تو اسمش رو بذار آبرو داري ! ولي گاهي بد جور نقاب آدمها رو ميشه مثلا تابستونها وسط تير ماه خيلي شرارت ميخواد كه بگي نه من كه شبها كولر گازي نيازي ندارم !!!‌... و اينجاست كه دماغ آدم مثل پينو كيو به ميزان معتنابهي كشيده ميشه ! .... خب ديگه تا همين جا واسه ات بسه برو همون نقاب ات رو بزن ببينم چه شكلي ميشي ؟ .... رضا !